یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

سلام خوش آمدید

این مشهور است که دوستی و نفرت زیاد در هر کسی خطای شناختی و رفتاری پدید می آورد (1). همین ماجرا را در دوستی شاگردان و دوستان به استادان و بزرگان می بینیم. چه داستان ها که نساختند و چه هذیان ها که نگفتند و چه کرامت ها که نتراشیدند. نمونه زیر را از فریدون احمد سپهسالار (سده هشتم) درباره مولوی که از او با عنوان خداوندگار یاد می کند ببینید: 
مشغول خواندن کتابی روشنگر هستم به قلم ویلیام فون هیپل، کتاب 2018 در آمریکا منتشرش شده و سال بعد به کوشش میثم محمدامینی و نشر نو(آسیم) برای ایرانیان بهره هایی آگاهی بخش در زمینه روانشناسی اجتماعی با رویکرد تکاملی آورده است. خواستم شما هم سهمی ببرید. در برگ های پایانی کتاب، برخی از آنچه از شش میلیون سال پیش تا کنون را برای شادکامی سودبخش دیده است یاد کرده و ده گام ساده برای شادکامی را برشمرده که برایتان می نویسم:
     امروز برای نوشتن مقاله ای، کتاب «کیش شخصیت» اثری از سید ابوالحسن بنی صدر را که در 16 آذر 1355(احتمالاً با اشاره به کشتار سه دانشجو در استبداد شاهنشاهی در 16 آذر 1332 در دانشگاه تهران) منتشر شده است مرور می کردم. او پس از انقلاب 1357، نخستین رئیس جمهور منتخب ایران شد و بعد در درگیری های اوایل انقلاب، از ایران به فرانسه گریخت. اصل فکر بنی صدر در این کتاب متوجه نکته مهمی شده است و آن «کیش شخصیت» یا آدم پرستی در فرهنگ ایرانیان است که با استبداد و ستم و تقلید و حماقت و ناکارآمدی هایی زودهنگام پیوند می خورَد. او در این کتاب با نگاهی درون دینی با تکیه بر قرآن اصنافی از مردمان را یاد کرده و با کوششی در خور اعتناء به تفصیل مطلب پرداخته است. زمانی که به برگهای 69 و 70 کتاب رسیدم، یاد سخنان دکتر علی میرسپاسی افتادم که چگونه در کتاب تأملی در مدرنیته ایرانی به نقد نهاد روشنفکری ایران به ویژه از دهه 40 خورشیدی تا امروز پرداخته است.



   در عرفان های سنتی پس از قبول کلی ایده ها و آموزه هایی که اغلب اجتماعی و حامی و برساخته قدرت اند، «حق انتخاب» برای فرد رو به کاهش می رود و در نهایت در کنار ایده هایی مانند تسلیم، عبادت، اطاعت، خدمت، عشق و فنا به صفر می رسد. 

امشب به لطف پیشنهادهای چندباره دوست و هم کلاسی گرامی ام آقای رضا فاضلی، فیلم 12 مرد خشمگین را دیدم. این فیلم 63 سال پیش (1957) ساخته شد و من 20 سالی پیش در برنامه ای گزارشی برای معرفی آن دیده بودم و امشب این سعادت را داشتم که آن را سر صبر و دل سیر ببینم.

12 مرد خشمگین

یادم افتاد استاد فرزانه ام جناب محقق منوچهر صدوقی سها هنگامی که با دوستی به دفترشان رفته بودیم گفتگوهایی شد درباره برخی ماجراهای جنایی و به وِیژه آنها که گوشه ای هم به سیاست می زد. دم در که از هم جدا می شدیم رو کرد به ما و گفت:


هرگز در این پرونده ها و داستان ها داوری نکنید!

من بعد یادم افتاد که استاد، وکالت هم کرده اند و این فرمایش ایشان برآمده از تجارب حقوقی ایشان هم هست. همیشه این جمله ایشان در بزنگاه های مختلف یادم می آمد. دهه شصت خونبار و اندوهبار! قتل های زنجیره ای دهه هفتاد و زندانی های سیاسی و خیلی چیزهای دیگر که آدم را احساسی می کند ولی این جمله را به یاد می آوردم که در چیزی که اطلاع کامل ندارم ورود و داوری نداشته باشم و هر بار که هیجان و عاطفه پیشی داشت و چیزی گفتم یا نوشتم بعد در آن تردید کردم و دیدم که جمله استاد باید پیش رویم باشد.

از سوی دیگر، گفتاری را از محقق ارجمند دکتر محمدرضا نیکفر خواندم که «قضاوت کنیم!»:

    برای ایران بسیار گفته اند و باز هم انگار کم است! به نظر من یکی از آخرین تصورهایی که یک ایرانی می تواند از جهان پیدا کند تصور او از ایران است و این به خاطر دشواری درک مسائل انسانی، اجتماعی و فرهنگی است. در میان مطالعه هایی که درباره ایران داشته ام سه کتاب برایم بسیار روشنگر بود و آنها را برای آینده خودم در این سرزمین سودبخش دیدم. این سه کتاب را اینجا پیش روی شما می گذارم و امید دارم روزی بتوانید به گفتارشان دسترسی پیدا کنید:
  • ۳ نظر
  • ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۷

از قدیم گفته اند حکمت، نکبت است و دانش شوم! اما چرا؟! چون فردی که راه دانایی و خردمندی را در پیش بگیرد ناگزیر با مردم فاصله ای پیدا می کند و پرکردن این شکاف آسان نخواهد بود. اینکه در قرآن کریم هم آمده است که «اکثرهم لا یعقلون» یا زمانه به مردم نادان (شکارچی ها و فرصت طلب ها) زمام امور را می دهد و نه اهل دانش و فضل، حکایت تازه ای نیست. اما در عصر اطلاعات و آموزش همگانی و به اصطلاح حاکمیت قانون بد نیست که این گزارش را از سایت ترجمان بخوانیم تا انتظارات خودمان از دیگران و حتا از خودمان کم شود با هم مهربانانه تر رفتار کنیم چه آنکه همه ما گاهی، گاهی کم گاهی بیش از خردورزی دور می شویم.

  • ۰ نظر
  • ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۱

سعادت و خوشبختی چیست و نظریه های سعادت چه می گویند؟ این همه تلاش و کوشش برای خوشبختی بشر معطوف به چه چیزهایی بوده است؟ کتاب سعادت از نشر ققنوس که مدخلی از دانشنامه استنفورد است را خواندم. به نظرم آمد ارزش خلاصه کردن دارد. چکیده ای از آن را اینجا برای شما می گذارم شاید که برای سعادتتان مساعدتی شده باشد. 




💫 علم سعادت: 
دن هیبورن

اول اینکه کتاب آمده از دو رویکرد فلسفی و روانشناختی به مفهوم سعادت پرداخته و حوزه فرد و اجتماع را مورد توجه قرار داده و گفته که فلاسفه یکی از دو مورد زیر را موضوع کار خود قرار می دهند:

شادی را دزدیده اند او را بیمار کرده اند اگر نه همیشه پر هزینه نیست.

شادی ساده و بی مقایسه با گذشته است، از آینده نترسیده است. آرامش و شادی با هم راه می روند لب ساحل دست در دست هم؛ آرامش کجاست؟ وقتی قلم و قلمویی دستت می گیری همه درد و فشارهایت می آید نوک آن قلم و می ریزد روی صفحه هر کجا، درست شبیه کنگره های گنبد سلطانیه که وقتی زلزله می آمد آنها ویران می شدند و نه دیوارهای ضخیم با عمق هفت متری این دژ، شاد می شوی.

شادی و مرگ خواهی، نه، چرا مرگ! شادی و نخواستن هم با هم دوست اند. هر اندازه بخواهی بیشتر رنج می کشی وقتی همه کارهای به اصطلاح مهمت را می گذاری و بیهوده و بی هوا دست در رنگ می زنی، جنگ با جنگ می کنی؛ شادی می آید و به رویت بوسه می زند آزاد می شوی. شادی بیش از داشتن با نخواستن رابطه دارد. شادی شادی تو چه غریبه ای در دنیای اقتصادی هدفمند ما! تو گمشده ای! بیچاره ما!!


  • ۲ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۴۵

چرا کودکان چنین شاد و درخشان و خواستنی اند؟

پاسخ به این پرسش آسان نیست ولی یک علتش این است که کودکان هنوز درگیر اندازه ها نشده اند. آنها کمتر و بیشتر را چندان نمی دانند. آنها در مقیاسهای ما زندگی نمی کنند. غم و غصه نمی خورند که چرا فلانی بیشتر دارد و این را کمتر می باید می خریدم و آن را بیشتر باید می فروختم و زندگی ام را به چه دادم و دیگری چه کارها کرد. کودکان هم مقیاسهایی دارند ولی 


به نظرم وقتی می توانیم به معنای زندگی فکر کنیم که بتوانیم بمیریم و بعد از خود بپرسیم چرا باید بمانیم؟


آیا معنای زندگی برای یک گوسفند با معنای زندگی برای یک گرگ برابر است؟ چرا فکر کنیم معنای زندگی برای همه انسانها می تواند یا از آن بدتر باید یک چیز باشد؟!

  • ۱ نظر
  • ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۲

   درسی را بر عهده بنده گذاشته اند به نام «جامعه شناسی حقوق».  این درس از درس های اختیاری رشته حقوق در کارشناسی به ارزش یک واحد است. این درس از سویی با فلسفه از سویی با جامعه شناسی و از سوی دیگر با حقوق در پیوند است و نخستین کتاب درسی آن در ایران به نام «جامعه شناسی حقوق» به قلم هانری لوی برول در دانشگاه تهران ترجمه و منتشر شده است. پس از آن زنده یاد مصطفی رحیمی سه گزیده در این باره را در نشر امیرکبیر به نام «حقوق و جامعه شناسی» منتشر کرد(1358). مترجم ارجمند یک برگ و اندی یادداشت پیش از آن سه برگزیده نوشته است و چند سطری از آن به قرار زیر است:

حقوق و ادبیات برادرند.

این گفته شاید در وهله نخست غریب به نظر آید،

  • ۱ نظر
  • ۲۴ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۳۱

دیشب داشتم کتاب می خواندم دیدم برخی کلمه ها در ذهنم با خودش حاشیه دارد و این حاشیه ها مخل معنای نوشته است که می خواهد به من برساند.
برخی واژه ها چگونه در ذهن ما فربه تر از ظرف و معنایی می شوند که در کتابهای لغت آمده. مثلا وقتی شما می گویید انقلاب* این کلمه با خودش کلی حاشیه دارد. وقتی می گویید زن* وقتی می گویید پول* وقتی می گویید آزادی* بیچاره ما بیچاره واژه ها.

  • ۱ نظر
  • ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۲


     چرا در دنیای امروز هم زبانی کمتر از هم رنگی پوست، از هم مسلکی و دین مشترک و کمتر از ملیت و هم وطنی مورد توجه قرار گرفته است؟ به نظر می رسد اینجا انسانها و جوامعشان قربانی سیاست و منافع اهلش شده باشند. هم زبانی به همدلی و انسانیت نزدیکتر است و نیازها و پیوندهای انسانی بیشتری را نسبت به آن دیگران برآورده می کند. تاکید بر هم زبانی می تواند جغرافیای روابط انسانی را بهبود بخشد و هویتهای بهتری نسبت یه این دنیایی که داریم فراهم کند. برای مثال اگر هم زبانی را در مورد زبان فارسی یا کوردی را در نظر بگیریم می بینیم که تا چه اندازه مردم کشورهای منطقه می توانند به هم نزدیکتر باشند تا آنکه تأکید بر ملیت باشد؛ رنجها کم می شود و شادی ها می افزاید. علاوه بر آن هر انسان می تواند بکوشد تا با مردمی دیگر از جهان هم زبانی پیدا کند در حالی که ملیت یا رنگ پوست قابل تغییر نیست و این مرزهای غیرقابل تغییر موجب جدایی و دشواره هایی می شود.


همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون بندی است 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۵

   بسیاری از ایرانیان در ستایش کتاب شکوهمند دهقان زاده طوسی حکیم ابوالقاسم فردوسی (416 ق) که نام او و پدرش هم به درستی دانسته نیست چنین گفته و شنفته اند که او با شاهنامه عاملی بوده برای بازماندن زبان فارسی و البته در این تردیدی نیست که نقشی داشته است. گذشته از اینکه این اثر چگونه چنین مانعی شده بود برای تغییر زبان فارسی به عربی تا ما ایرانیان همچون مصریان با تغییر دین، عرب زبان نشویم به نظر می­ رسد کاری دیگر از کار فردوسی مهمتر بوده است و آن کار ترجمه قرآن به زبان فارسی بوده است.

قرآن قدس

  • ۱ نظر
  • ۱۰ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۱

چه کنیم با مرگ و چه کنیم با زندگی!

از کدام به کدام پناه بریم؟!


شنیدم امروز استاد هنرورزی سرطان گرفته و خود را در خانه حبس کرده

هنرجویانش پیگیر و نگران شده اند و در یافته اند که استادشان بیمار شده

دلداری اش داده اند و غمخواری اش کرده اند و گریسته اند برخی برایش


کوشیده اند تا کمکش کنند و از درد و هزینه هایش بکاهند و 

خرد و مهر هر دو می سوزند که گیتی بیفروزند و این چکیده جوانمردی است:

افزون خواستن دیگری بر خود (ایثار).

این جمله را برای یکی از بانوان کوشا و دانای سرزمین فرستادم گفت که زنان در تاریخ مهر ورزیده اند و جوانزنی کرده اند. راست گفتند ایشان.

جوانزنی، جوانمردی یا برنایی و فتوت زبان با ما چه می کند! زبان جغرافیای ذهن آدمی است و ادبیات دستور زبان است و دستور زندگی. هر واژه اش برچسبی است و ظرفی که در آن می اندیشیم و زندگی می کنیم. به چه زبان گفتار می باید گفت؟ می گوییم و لال می شویم می اندیشیم و می ریشیم.


ما درباره چه چیزی سخن می گوییم؟


آنچه درباره اش سخن می گوییم امری عینی و واقعیت داشته در بیرون از ذهن ما است یا امری ذهنی و برساخته احساس و باورهای ما؟


تصوف امری عینی است یا ذهنی؟


به نظر می رسد که تصوف نسبت به عرفان از عینیت بیشتری برخوردار است. از واژه آن که شروع کنید که اغلب به پشمینه پوشی بر می گردانندش بگیرید تا سلسله ها و پیامدهایشان در جغرافیای زیستی ما.


خب وقتی در مورد امری عینی سخن می گوییم یادآوری زمان و مکانش آغازی روشن برای آن است.

  • ۱ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۱۹

مانوئل کاستلز یک بحثی دارد در عصر اطلاعات که هویت (فرایند معناسازی) را سه گونه می داند:


هویتهای مقاومت

هویتهای برنامه ای 

هویتهای مشروعیت بخش».


تشیع امامی اغلب هویت مقاومت داشته و متون و ادبیات و ارزشهایش در آن هویت تعریف شده حال آنکه پس از صفویه، امامیه به سوی هویتی برنامه ای حرکت کرد و به خصوص  با جمهوری اسلامی اهداف و برنامه های جدیدی برای مکتب جعفری تعریف شد. محتوای فرهنگی و مذهبی این دو نوع هویت یک شکاف و مغایرت بین این دو هویت ایجاد می کند که اگر برطرف نشود هزینه ساز خواهد بود.
هویت مقاومت برای آغاز است اما در کمالی دیگر به هویت برنامه ای نیازمندیم. چگونه می توان محتوای فرهنگی محرم و مراسم آن را از هویت مقاومتی به سوی هویت برنامه ای سوق داد؟

  • ۰ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۱۸

 گاهی می بینیم برخی از هموطنانمان سخنهایی مانند ایرانی اصیل بودن و نژاد پاک و زبان ناب و دوری از فرهنگ های دیگر می گویند و بر طبل خشونت و دگرسازی می کوبند. چنین سخنانی نه از نظر علمی و تاریخی درست است و نه از نظر فایده و نتیجه ای که در برد خواهد داشت مفید و ستوده. به تازگی موسسه نشنال جغرافی گزارشی از حقیق درباره اصالت نژادی خاستگاههای زیستی مهمترین مردمان دنیا داده است.

 از آن جمله نژاد ایرانیان را بدین صورت گزارش کرده است:

•  جنوب غرب آسیا و خلیج فارس (عرب ها): 56%

•  جنوب شرق آسیا: 24%

•  آسیای صغیر: 6%

•  آسیای مرکزی: 4%

•  شرق آفریقا : 4% 

•  شمال آفریقا: 2%

•  جنوب شرق اروپا: 2% (1)