این مشهور است که دوستی و نفرت زیاد در هر کسی خطای شناختی و رفتاری پدید می آورد (1). همین ماجرا را در دوستی شاگردان و دوستان به استادان و بزرگان می بینیم. چه داستان ها که نساختند و چه هذیان ها که نگفتند و چه کرامت ها که نتراشیدند. نمونه زیر را از فریدون احمد سپهسالار (سده هشتم) درباره مولوی که از او با عنوان خداوندگار یاد می کند ببینید: 

یک نوبت هژده نفر را از اصحاب ما احتیاج مسهلی شد. مولانا اکمل الدین طبیب، که در عهد خویش در طب نظیر نداشت و استاد همه اطبای روم بود، آنجا حاضر شد و هجده شربتِ مطبوخ ترتیب فرمود حضرت خداوندگار صبحی نزد اصحاب آمد، دید که اصحاب از تجرُّع آن نفرتی می کنند. در حال تمامت اشربه را در یک کاسه ریخت و به یک حمله تمامت را تناول فرمود. بعد از زمانی فرمود که قوالان چیزی بگویند. در اثنای آن سماع برداشتند و تا آخر روز سماع و حرکت فرمود. بعد از سماع به حمام رفت و زمانی بسیار بنشست. بعد از آن فرمود که یخ آوردند و می تراشیدند تا تناول می فرمود. مولانا اکمل الدین را خبر شد، در حال به حمام آمد و فغان برآورد که ای خداوندگار این چه قصد است که بر نفسِ مبارک روا می داری؟ فی الجمله با وجود چندین حرکت و حمام قطعاً گزندی بر ذات شریفش نرسید و همچنان مزاج شریفش برقرار بود. تمامت طبیبان به یکبار زنارِ انکار از میان گسستند و مریدِ حضرتش شدند. (2)

همین خطای شناختی را در بین دشمنان نسبت به دشمنشان، بین عاشقان نسبت به معشوقشان، بین جاهلان نسبت به آنچه به آن معرفتی ندارند، بین مردمان و سیاستمدارنشان و به ویژه درباره خودمان هم داریم. به نظر شما چگونه درست تر ببینیم و به سلامت شناختی نزدیکتر شویم؟

1. پیامبر اسلام (ص): حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُ .(من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص: ۳۸۰؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج ۱، ص: ۱۲۴)

2. سپهسالار، فریدون احمد، رساله در مناقب خداوندگار (رساله سپهسالار)، به کوشش محمدعلی موحد و صمد موحد، تهران، کارنامه، چاپ دوم، 1395، ص 195 و 196.