- ۰ نظر
- ۱۴ آبان ۰۰ ، ۲۳:۴۱
1. من بر این باورم هر رفتاری که در انسان می بینیم ناشی ازپاسخ به نیازی شکل گرفته و در آن هنگام ضرورت بوده است. ما قتل می کنیم حسد داریم دروغ می گوییم و اینها برای بقای ما سودبخش بوده اند. چرا برخی از جانوران جانداران دیگر را نمی کشند و برخی دیگر می کشند؟ زمانی که نیاز بوده و توانسته ایم آموخته ایم و آن کار را کرده ایم. ما فرزندان قاتلان و تبهکاران و حسودهای موفق پیشین هستیم؛ آنها که نکشتند کشته شدند؛ آنها که حسد نداشتند خورده شدند؛ آنان که دروغ نگفتند و فرصت را از رقیب ندزدیدند دزدیده و شکار شدند؛ ما نوادگان جنایتکارانی پیروزیم.
آغاز: انسان، زندگی؛
چندی گذشت، زان میان تنی چند از آنان راهی یافتند برای کاری کارگر، تا کارشان پیش برود،
جادُوی نامش کردند؛
چندی گذشت، پرسشگرانی چند از جادوان پرسیدند و پرسیدند، آنان را ناتوان دیدند!
پرسشگری و پاسخهای خود را اندیشه و فلسفه نامیدند.
جادوان در پی کاربست بودند و دانشی کاربردی و عملی می خواستند، فلسفیان، رخنههای
جادوان میجُستند! به اساطیر و ادیان و دانش نظری، قوت گرفتند و جادوان را سوختند.
چندی گذشت، ورق برگشت!
برای زنده ماندن به غذا نیاز داشتند، گاهی گیاهان و گاهی جانوران غذای آدمیان بوده اند؛ یافتن غذا آسان نبود؛ منابع غذایی مانند امروز متنوع و فراوان نبود. شکار نخستین شغل و برترین حرفه ایشان شد و صدها سال بدان مشغول بودند. چندی نگذشت که فرهنگ و آدابی پیدا کرد و مهارت و افتخاراتی به همراه آورد. پوست حیوانات را می کندند و در خانه ی خود می آویختند و این نشان پیروزی و دلیریشان بود. نشان بودنشان. فرهنگ شکار یکی از بنیادی ترین رفتارهای آدمیان را برساخته است.
پیام آمد؛ پیامبر آمد؛ دین آمد که یکدیگر را شکار نکنید، بیش از حد شکار نکنید، بی یاد خدا شکار نکنید و جهت و سویه بودنتان به سوی او باشد. دستورهایی متعالی برای شکارچیان، فرصت طلبان، منفعت طلبان و خودخواهان.
شکارچیان دین را نیز شکار کردند، پوستش را کندند و به دیوار آویختند و گفتند که آن از آنِ ماست؛ برای ماست؛ ما خود حافظان آنیم. تابلوها همان پوستهای آویخته پیشین اند و از روی آنها ساخته شده اند. دین پوستی شد و پیام تابلویی شد و شکارچیان ماندند؛ پیامبر رفت!