چرا بیشتر مردم خردمندانه رفتار نمی کنند؟ حتا شما! حتا من!!
از قدیم گفته اند حکمت، نکبت است و دانش شوم! اما چرا؟! چون فردی که راه دانایی و خردمندی را در پیش بگیرد ناگزیر با مردم فاصله ای پیدا می کند و پرکردن این شکاف آسان نخواهد بود. اینکه در قرآن کریم هم آمده است که «اکثرهم لا یعقلون» یا زمانه به مردم نادان (شکارچی ها و فرصت طلب ها) زمام امور را می دهد و نه اهل دانش و فضل، حکایت تازه ای نیست. اما در عصر اطلاعات و آموزش همگانی و به اصطلاح حاکمیت قانون بد نیست که این گزارش را از سایت ترجمان بخوانیم تا انتظارات خودمان از دیگران و حتا از خودمان کم شود با هم مهربانانه تر رفتار کنیم چه آنکه همه ما گاهی، گاهی کم گاهی بیش از خردورزی دور می شویم.
این قطعه از کتاب ارزشمند شُهرت نوشته مارک رولندز را هم می توانیم در اینجا یاد کنیم:
فلسفه، خواه عینیت گرا باشد یا نباشد، با بنیادگرایی منافات دارد. با وجود این، مشکل در همین جا نهفته است. به دلیل برخی خطاهای انسانی، عینیت گرایی اخلاقی ای که سقراط و افلاطون مدعی اش بودند، گرایش درونی به سمت انحطاط و تبدیل شدن به بنیادگرایی دارد. مشکل اصلی این است که بسیاری از ما از استدلال خوشمان نمی آید و حتا برای آن ارزشی هم قائل نیستیم. در اکثر موارد، ما به آنچه می خواهیم باور پیدا می کنیم و استدلال هایی را که در رد یا تأیید این باورها است کنار می گذاریم.
فرض کنید می توانستیم بین دو چیز انتخاب کنیم:
یکی باور به آنچه برایش دلیل خوبی داریم، و دیگری باور به آنچه می خواهیم یا نیاز داریم که باور داشته باشیم. در چنین حالتی، تقریباً همواره جانب نیاز یا میل را می گرفتیم. به همین دلیل است که فلسفه، همان طور که ویتگنشتاین می گوید، بیش از اینکه نبرد اندیشه ها باشد، نبرد اراده است. (ص 57 و 58)