تعریفی برای تصوف
ما درباره چه چیزی سخن می گوییم؟
آنچه درباره اش سخن می گوییم امری عینی و واقعیت داشته در بیرون از ذهن ما است یا امری ذهنی و برساخته احساس و باورهای ما؟
تصوف امری عینی است یا ذهنی؟
به نظر می رسد که تصوف نسبت به عرفان از عینیت بیشتری برخوردار است. از واژه آن که شروع کنید که اغلب به پشمینه پوشی بر می گردانندش بگیرید تا سلسله ها و پیامدهایشان در جغرافیای زیستی ما.
خب وقتی در مورد امری عینی سخن می گوییم یادآوری زمان و مکانش آغازی روشن برای آن است.
تا آغاز قرن پنجم در خراسان می بینیم که خرگوشی در تهذیب الاسرار می نویسد در بغداد (غرب جهان اسلام) تصوف داریم ولی در خراسان ملامتی گری. در خراسان همین ملامتی گری می رسد به آنجا که نخستین تذکره عرفانی به زبان عربی از این شخصیتها با نام عقلاء المجانین (دیوانه نمایان یا خردمندان دیوانه) بعد هم همین دیوانه نمایی را در عطار می بینیم و پسینیان.
به همین جهت است که تصوف در بغداد(غرب) با ملامتی گری و عرفان در خراسان (شرق) متمایز اند. صوفیان با وجود تکیه بر آموزه های اسلامی به مسیحی گری نزدیک می شوند و بعد در آناتولی و صفویه هم اثرگذارند. بر این اساس تصوف را می توان سبک زندگی شماری از مسلمانان در رویکرد به باطن متأثر از آموزه های مسیحیت در همان متن اسلامی دانست. تصوف در قرن پنجم به خراسان راه پیدا می کند.
عرفان خراسان در همان متن اسلامی متاثر است از آموزه های پارسی و هندی(اغلب بودایی).
خدا قوت و سپاس فراوان