- ۰ نظر
- ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۷
در بررسی و شناخت هر پدیده ای به خصوص در علوم انسانی و مقولات در پیوند با آن می توان از دو نگرش عامیانه و عالمانه استفاده کرد. این دو نگرش چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند و این تفاوتها چه تأثیرهای اساسی می تواند در اهالی هر یک از آنها و ارتباط با افراد طرف مقابل داشته باشد؟ یادداشت حاضر در مقام بیان تفاوتهای کلیدی و تأثیرگذار نگرش عامیانه و عالمانه است:
1. در نگرش عامیانه، فرد اموری را حس می کند، و چندان در مقام اثبات و درستی فرضیه خود نیست. نگرش علمی در پی «اثبات» درستی پاسخ به پرسش یا نظریه ای است که مطرح شده و راهی طولانی تر را طی می کند تا این امر انجام شود. این نکته ای است که گاه شنیده می شود ادبیات علمی گرانبار کردن همان دانسته های عامیانه مردم است. به عبارت دیگر آنچه که اثبات پذیر نباشد و اثبات نشده باشد علم تلقی نمی شود.
2. در نگرش عامیانه یکی از مغالطات رایج منطقی، وجود مغالطه کُنه و وجه است. فرد عامی یا دیدن بخش و وجهی از هر قضیه و موضوع به توهم دریافتن واقعیت می افتد و به عبارتی دیگر نگرش عامیانه دچار «معرفت تک جمله ای است» به این معنا که در پی دیدن ابعاد و وجود و متغیرها و عوامل موثر در یک موضوع نیست و از آن بدتر اندک اندوخته خود را پاسخی تام در فراچنگ آوردن «واقعیت» یا بدتر از آن به تعبیر خودشان «حقیقت» تلقی می کند.شواهدی را از امری درمی یابد و به عنوان نمونه ای از واقعیت با آن مساوی می انگارد؛ مشتی از خروار می پندارد و البته این نوع نتیجه گیری از جزئی به کلی رسیدن گاه درست و گاهی دیگر می تواند نادرست باشد. حال آنکه در نگرش علمی فرد دانشی خود، آگاه و بیانگر این امر است که تنها وجهی از موضوع را مورد مطالعه و گزارش خود قرار می دهد. و مدیریت دانش و سازمانها و بانکهای علمی هستند که در نگرش های کل نگر و رویکردهای فراتحلیلی در افقی بالاتر موضوع را می نگرند. برای مثال پاسخ به این پرسش که علت عقب افتادگی کشورهای اسلامی چیست؟ حتا عالمان و روشنفکران ما دچار نوعی عوامی گری شده و با در نظر گرفتن تنها یکی دو عامل اینگونه پاسخ داده اند که امپریالیسم یا دشمن و امثال این تعابیر عامل آن بوده است و نگذاشته اند که ما پیشرفت کنیم. برخی هم از سویی دیگر تنها عامل این امر را تنها در دین و ادبیات و فهم و رفتار دینی مسلمانان دانسته اند و در مقام دین زدایی برآمده اند حال اینکه این دو عامل اگر در جای خود سهمی در این رخداد داشته باشند به هیچ وجه عامل و علت تام عقب افتادگی سرزمینهای اسلامی نیستند و بحث بر سر عوامل متعدد دیگری نیز هست.
دکتر نعمت الله فاضلی، انسانشناس و دانش آموخته ی مدرسه ی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی است. «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران» نام کتابی است که ایشان به ایران و فرهنگ ایرانیان هدیه کرده اند. ساختار کتاب از یک مقدمه ی مختصر و علمی و دو بخش کلی به صورت زیر تشکیل شده است:
بخش اول: ابداع مجدد یا امروزی شدن سنتها
فصل اول: امروزی شدن خانه
فصل دوم: امروزی شدن روستا
فصل سوم: امروزی شدن مسجد
فصل چهارم: امروزی شدن باورهای عامیانه
فصل پنجم: امروزی شدن نوروز
بخش دوم: رسانه ای و فنّاورانه شدن فرهنگ ایران
فصل اول: امروزی شدن فرهنگ ایران از راه دیجیتال
فصل دوم: امروزی شدن از راه فنّاوری
فصل سوم: امروزی شدن آموزش و پرورش
فصل چهارم: رسانه ای شدن فوتبال در ایران
فرهنگ اسلام و فرهنگ مدرن هر دو از ناحیه غرب سرزمینهای ایرانی وارد ایران شده و تأثیر گسترده ای در زندگی ایرانیان داشته اند. به نحوی که فرهنگ بومی ایرانیان امروز کم رنگ تر از دو فرهنگ یاد شده به نظر می رسد. برای بررسی مسائل فرهنگی ایران، آن دو دوره ای که این دو فرهنگ وارد این سرزمین شده اند بسیار مهم است و بدون فهم مناسب از تحولات این دو دوره، امکان شناخت مسائل فرهنگی معاصر ایران ممکن نخواهد بود.
1. ورود اسلام به ایران (عصر ساسانیان و والیان مسلمان)
2 . ورود فرهنگ مدرن به ایران (عصر قاجار تا کنون)
این دو دوره دو نقطه ی عطف و دو دوره ی گذار اساسی هستند و غفلت از قبل و بعد هر یک توازن فرهنگی و شناخت علمی از آنها را به هم زده و دردرازمدت دچار پریشانی فرهنگی خواهد کرد.
داشتن یک مجموعه توضیح و اطلاعات اولیه و لازم از اصطلاحات، یک رشته کتابهایی را پیش روی خواهندگان آن گذاشته است که به فرهنگهای تخصصی یا دمِ دستی (Hand book) یا (Key Guides) در مجموعه کتابهای مرجع شهرت یافته اند. عالمان و حکمای مسلمان این وجه از هر رشته ای را «مبادی تصوریه» و امروزیان از آن با عنوان «اصطلاح شناسی» (Terminology) یاد کرده و آموزش آن را در هر رشته ای بخشی ضروری دانسته اند.
کتاب «مفاهیم بنیادی نظریه ی فرهنگی» (Cultural Theory: The Key Concepts) به کوشش اندرو ادگار (Andrew Edgar) و پیتر سجویک (Peter Sedgwick)، تئوریسین چپ بریتانیایی در دهه ی 1950، یکی از آن فرهنگهای تخصصی در رشته ی مطالعات فرهنگی است که نشر آگه با ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی در ایران منتشر کرده اند. اصل کتاب در سال 2002 در لندن منتشر شده و در سال 1387 در ایران به بازار آمده است. این کتاب که «به خواهرها و برادرهایمان» تقدیم شده هر یک از 300 اصطلاح کلیدی را در کمتر از یک صفحه توضیح داده است در مقدمه مترجمان نوشته اند که برخی از مدخلها را به جهت اهمیتشان در متن افزوده و علاوه بر آن فهرستی از کتابهای مربوط به حوزه مطالعات فرهنگی را که در ایران ترجمه یا منتشر شده برای پیگیری مطالعات فارسی زبانان به پایان کتاب افزوده اند و این خود خدمتی دیگر در کتابشناسی دامنه مطالعات فرهنگی است. داشتن این کتاب برای فعالان این رشته از علوم انسانی اگر ضروری نباشد مفید فایده خواهد بود و ناشر آن اطلاع داد که چاپ آن رو به اتمام است و چندتایی از آن در کتابفروشیها باقی مانده است. (تلفن نشر آگه: 66402349)
1. جادو:
اگر در دنیای پیش از دین و دانش، به یافته ها و بافته های نظری انسانها درباره ی مسائلشان اسطوره بگوییم، شاید بتوان جادو را کوششهای عملیِ نامعمول آنان در تحقق و دستیابی به خواسته هایشان تلقی کرد. در ماهیت جادو، یک تغییر و دگرگونی از پدیده و وضع موجود به خواسته ها و وضع مطلوب رخ میدهد و با درستی یا نادرستی آن هدف و خواسته، جادوی سفید یا سیاه نام می گیرد. (1) جادو اگر چه بر پایه ی همان دانش زمانه و اساطیر بنا نهاده شده، با سبک زندگی مردم و شرایط زیستی آنان سخت در پیوند است و در جامعه ی شکارگری یا کشاورزی ادبیاتی پیدا می کرد که با روزگار ما متفاوت است. برای نمونه، در زندگی امروز، جادوی رسانه ها از جادوگران پیشین کارگرتر است.
تئاتر شهر تهران، 27 مهر ماه 1392، یادمانی برای حسین پناهی شاعر، هنرپیشه و فیلسوف مردمی کشور عزیزمان برگزار کرده است. حسین را نُه سال پیش از دست دادیم و هر چه گذشت جایش پُر نشد؛ این جور آدمها سرمایه های فرهنگی یک ملت هستند. احساسش، فکرش، رفتارش شخصیتی دوست داشتنی و فروتن و در عین حال تابنده و لطیف را در ذهنمان جای داد. روستازاده ای بود از کهکیلویه و بویر احمد (شهریور 1335) که سه سال از عمر کوتاهش (48 سال) را در مکتب و کسوت روحانیت گذراند، اما تاب نیاورد که باری چنان گران بر دوشش بماند، لباس را درآورد (1354) و معلمی پیشه کرد، دیری نپایید که آن را نیز رها کرد و پیشه هایی دیگر جست (اهواز، 1355)، در کتابخانه کار کرد (1357)، به جبهه جنگ ایران و عراق رفت (1359) و در آنجا به فعالیت فرهنگی پرداخت. به تهران آمد (1360) و یکسالی در مقبرهای خانوادگی در امامزاده قاسم، آشیان داشت. در همین زمان به تئاتر روی کرد و نویسنده شد و از صدا و سیما سر در آورد. کار کرد و کار کرد و کارستان کرد و ناگهان رفت (مرداد 1383). قلب مجروحش از تپیدن خسته شد و ایستاد. دخترش جنازهی او را سه روز پس از مرگش در خانه پیدا کرد؛ خبرش در آسمان ایران پَر باز کرد و پُر شد.
آنچه که آدمها و جوامع را بر یکدیگر اولویت بندی می کند، اولویت بندی هایی است که آن انسانها و جوامع در زندگی خود در پیش می گیرند. این مسئله برای هر جامعه طبقه هایی ایجاد می کند و هر طبقه ادبیات و به تبع آن نظم رفتاری و سنت خود را پی می گیرد. پرسش اینجا است:
1. انسانها بر چه اساس و شاخص و ملاک هایی اولویت بندی های خود را انجام می دهند؟
2. اولویت بندی برای اولویت بندی های انسانی بر چه اساسی درست می تواند باشد؟
3. برای تربیت انسانها در روند اولویت بندی درست چه نکاتی نیاز به آموزش و تمرین دادن دارد؟
آموزش و تمرینهای اولویت بندی (Priority setting) یکی از مواردی است که در کشورهای توسعه یافته مورد توجه قرار گرفته و نقش آن در رفتارهای انسانی چشمگیر است.
مدتی است که به این نتیجه رسیده ام که «داوری» کردن بخش مهمی از زندگی انسان است. امری است که برای زندگی فرد و اجتماع نقشی اساسی دارد و در صورت نا به سامانی در آن سامانی در زندگی نخواهد ماند. ما هر روز از پگاه تا خورشد (غروب) دهها بار داوری می کنیم و بر اساس آنها پیشرفت و افق گشایی ها و رنجش و ناراحتی های برای خود و دیگران به وجود می آوریم.
یونسکو، مرکز آموزشی، علمی و فرهنگی ملل در فرانسه، در انواع یادگیری ای که برای انسان امروزی مطرح کرده به مسئله داوری اهمیت ویژه داده است. دین داری نیز نوعی از داوری و سامانه ای از داوری ای های نظری و عملی را در خود دارد. منابع در ایران در این مورد محدود است و بحث چنان که باید و شاید مورد توجه واقع نشده است. در اینجا میل دارم نظر دوستان را به عنوان یک هم اندیشی و مشورت داشته باشم. لطف می کنید اگر نکته ای در پاسخ به پرسش های زیر به نظر شریفتان رسید بیان کنید:
1. مفاهیم مرتبط و مترادف با داوری چیست؟ قضاوت و ...
2. متغیرهای داوری چیست؟
3. داوری درست چه شرایط و ضوابطی دارد؟
4. اخلاقی یا غیراخلاقی و در نهایت ضداخلاقی بودن یک داوری چگونه مشخص می شود؟
سپاسگزارم.
انسانها همواره روی زمین زندگی می کردند ولی همیشه نظری بر وطن بودن قسمتی از آن برای خود نداشته اند؛ شاید غاری، زمینی، حصار و پرچینی، باغی، دهی را برای خود لحاظ می کردند و غیر را از آن دور می داشتند و در یادداشتش حسی نوستالژیک را در می یافتند، ولی این معنای وطن نبود و نیست. وطن به معنای سرزمینی که هویتی برای انسان ایجاد می کرد و ویژگی هایی را در خود داشت که معنایی به زندگی انسان می داد نظریه ای بود که برای مفهوم قومی یا اقوامی در یک مرز قراردادی گرد هم قرار گرفته بودند. اما به راستی برای کردها کردستان خواه در ایران خواه در عراق، ترکیه یا سوریه وطن تر است یا وطن شامل کردستان ایران و قطعه زمینهایی دیگر از مناطق فارس نشین و عرب نشین و دیگر زمینهای ایران در نقشه کنونی؟! و همچنین برای بلوچها و ترکمنها و آذریها و عربها.
«هنجارها در سه کتاب مقدس» کتابی است که دکتر مهدی محسنیان راد از اساتید برتر علوم ارتباطات در تابستان 1392 منتشر کرده است. این تحقیق با حمایت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی (وابسته به وزارت علوم) طی چهار سال به همت استاد محسنیان راد و گروهشان به خصوص دکتر حسام الدین آشنا به انجام رسید. پرسش اصلی تحقیق آن است که هنجارها (باید و نبایدهای) تورات، انجیل و قرآن چه شباهتها و تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
عرفان نوعی از آگاهی و شناخت است. شناختی باطنی و دقیق که از راه تجربه ی بی واسطه ی چیزی به دست آمده است. برای مثال وقتی از شما پرسیده شود که آیا تعریفی برای شادی یا قدرت و توانایی دارید، ممکن است که نتوانید تعریفی کلاسیک و مدرسی از آنها بیان کنید، حال آنکه از کودکی آن دو را تجربه و درک کرده اید؛ ولی نمی توانید عبارات و الفاظی را برای انتقال معنای آنها به عنوان واسطه و معرّف استخدام کنید تا به کسی که شادی را تجربه نکرده بگویید که شادی چیست. چنین شناختهایی را می توان به تسامح شناختهایی باطنی و عرفانی دانست. اغلب، از دوران کودکی دستگاههای آموزشی شناخت ما را با تجربیات از ادراکات حسی و یا استفاده از واسطه های شناختی (تعاریف نظری) پرورده اند، با این همه همه ی انسانها در زندگی خود تجربیاتی از این نوع شناخت های بی واسطه و وجودی را دارند. به عبارتی دقیق تر، عرفان رویکردی باطنی به هستی است. این گزاره، پیشفرضی را در خود دارد که هستی ظاهری دارد و باطنی و مواجهه ی انسان با وجه و جنبه ی باطنی هستی شناختی از آن در او پدید می آورد که عرفان نام دارد.
هر بار که تغییراتی کلان در عرصهی مدیریت کشور رخ میدهد، شایسته سالاری هم مطرح میشود و در نهایت چندی دیگر به علت فقدان ساز و کار مناسب در فرآیند مدیریت نظام برای ضمانت شایستهسالاری (دست کم در ناحیه نظارت و اطلاع رسانی) ضرورت باز مطرح شدن آن را پیش میآورد. در نخستین گام، نبود شاخصها و ملاکهایی علمی، دینی و حتی عرفی گاه منجر به انتخابهایی سلیقهای و دم دستی شده و زیان آور بوده است. نوشته پیش رو در پی ارائه شاخصهای شایسته سالاری از قرآن کریم برای همه کارها در تمام سطوح و زمینه از قرآن کریم است که با عقل و عرف روزگار هم مطابقت دارد. در دو داستان از قرآن کریم هنگامی که از شایستگی برای انجام کار سخن گفته میشود، چهار شاخص و ملاک برای شایستگی کارگزاران مطرح است:
طرح مکرر و صادقانه برخی معضلات رفتاری و فرهنگی موجود از طرف یکی از مقامات ارشد این حوزه یعنی جناب آقای جنتی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد ایران، نوید و امیدی نیک در رهایش و گشایش درهایی بسته و دردهایی گشاده است؛ این گونه سخنان، زمینه تأمل و بیان را برای اندیشمندان و فعالان این حوزه فراهم آورده و سطح آزادی بیان را افزایش خواهد داد و این خود به تنهایی کیمیاست. مقصود یادداشت حاضر نقد راهبرد «محدودسازی فرهنگی» نزد شماری از مدیران است که هنوز هم تصدی بسیاری دیگر از نهادهای فرهنگی را در اختیار دارند از یک سو و از سویی دیگر توجه دادن به راهبرد «مصون سازی فرهنگی» است. علی جنتی روز سه شنبه 26 آذر 1392 در پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات گفته است که 71 درصد از مردم تهران از ماهواره استفاده میکنند و کوشیده است با مثالهایی مانند آنچه که در مقابله با ویدئو در دهه 60 انجام شدد به اشاره بگوید که با رفتارهای سطحی محدود کننده و شکلگرایانه چه بسا ما خود زمینه ساز بروز آسیبهایی دیگر همچون «دروغگویی و ریاکاری» در حوزه فرهنگ و اخلاق مردم شویم.
بارها دوستان خواسته اند با نام عرفان پژوهان آشنا شوند؛ نام برخی از اهل تحقیق و تدقیق را که عمر در پای دانش صرف کرده اند برای بررسی و استفاده از آثارشان یاد می کنم؛ شاید که سودآفرین باشد:
آغاز: انسان، زندگی؛
چندی گذشت، زان میان تنی چند از آنان راهی یافتند برای کاری کارگر، تا کارشان پیش برود،
جادُوی نامش کردند؛
چندی گذشت، پرسشگرانی چند از جادوان پرسیدند و پرسیدند، آنان را ناتوان دیدند!
پرسشگری و پاسخهای خود را اندیشه و فلسفه نامیدند.
جادوان در پی کاربست بودند و دانشی کاربردی و عملی می خواستند، فلسفیان، رخنههای
جادوان میجُستند! به اساطیر و ادیان و دانش نظری، قوت گرفتند و جادوان را سوختند.
چندی گذشت، ورق برگشت!
یادداشت زیر در صفحه حکمت روزنامه ایران، یکشنبه 26 خرداد 1392 منتشر شد.
از گفتار جلال عارفان، مولوی عاشقان (د 672ق) توضیح و تفسیری شیوا دربارهی بیتی که در مکتوبات احمد غزالی (د 520 ق) آمده بر جای مانده است. احمد غزالی در سوانح العشاق فصلی در «ملامت (1)» سخن دارد؛ ملامت بر خلق و ملامت بر عاشق و ملامت بر معشوق که چیزی جز عشق بر جای نمیگذارد، چرا که غیرتِ عشق، راهی بر دیگری نمینماید؛ ولی کار به اینجا ختم نمیشود و در نهایت شمشیر ملامت بر عشق هم کشیده میشود و کمالِ کمال آن است که او هم خود بر جای نماند(2). بیتی که احمد غزالی از پیشینیان –درود خدا بر ایشان- نقل میکند این است:
ولیکن هوی چون به غایت رسد
شود دوستی سر به سر دشمنی
کسانی که گرد مولوی بودند از او پرسیدند که تفسیر این بیت چیست؟ و او در پاسخ گفت که:
«عالمِ دشمنی تنگ است نسبت به عالم دوستی؛ زیرا از عالمِ دشمنی میگریزند تا به عالم دوستی رسند، و هم عالم دوستی نیز تنگ است نسبت به عالمی که دوستی و دشمنی از او هست میشود و دوستی و دشمنی و کفر و ایمان موجب دُویی است زیرا که کفر انکار است و منکَر را کسی میباید که منکِر او شود و همچنین مقرّ را کسی میباید که بدو اقرار آرد؛ پس معلوم شد که یگانگی و بیگانگی موجب دُویی است و آن عالم ورای کفر و ایمان و دوستی و دشمنی است و چون دوستی موجب دویی باشد و عالَمی هست که آنجا دویی نیست، یگانگی محض است، چون آنجا رسید، از دویی جدا شد. پس آن عالم اوّل که دویی بود و آن عشق است و دوستی به نسبت بدان عالم که این ساعت نقل کرد نازل است و دون. پس آن را نخواهد ودشمن دارد.»(3)
پس عارفان در مقامی هستند که ایشان را علمی نیست و غیری نیست و عاشقیای نیست و معشوقی نیست و بالاخره حتا عشقی هم نیست؛ از این جهت در اینجا عارفان حکمی را دارند که کودکان و دیوانگان و خفتگان به هنگام دیدن خواب! این مقام و بیانهایی که عارف در آن داشته سبب آن شده که شماری شتابان بدون توجه به زمینه و مقام عارفان خردهگیری کنند که آنها به اباحهگری و هوی و هوس افتادهاند و فرقی بین کفر و ایمان یا دوستی و دشمنی با حق نگذاشتهاند و بر همین اساس شنوایی خود را نسبت به آوای خوش حقیقت از دست دهند. این در حالی است که ماندن در این عالَم کثرت، و مشغول به غیر حق بودن برای ایشان هوی و هوس است و زمانی که هوی (میل به اسفل به جای میل به اعلا) پایان یابد، «شود سر به سر دوستی دشمنی».
پی نوشتها:
1. ملامت، به معنای سرزنش و نکوهش است و ملامتیه، کسانی بودند که به جهت اخلاص یا دفع شهرت و عواملی دیگر از سرزنش سرزنشگران باکی نداشتند و گاه از آن استقبال هم میکردند. یکی از مراکز اصلی ایشان خراسان در قرون سوم تا پنجم بوده است. (ر.ک به : المائدة، 54؛ عفیفی، ابوالعلا، رسالهی ملامتیه، صوفیه و فتوت، ترجمه نصرتالله فروهر، تهران، الهام، 1376؛ گولپینارلی، عبدالباقی، ملامت و ملامتیان، ترجمه توفیق سبحانی، تهران، روزنه، 1378.)
2. ر. ک به: غزالی، احمد، مجموعه آثار فارسی احمد غزالی، به کوشش احمد مجاهد، تهران، موسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1376، صص 112- 117.
3. مولوی، جلالالدین محمد بن محمد، فیه ما فیه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، موسسه انتشارات نگاه، چاپ چهارم، 1389، ص 215.
- اهدنا الصراط المستقیم. (الحمد، 6)
- راه در جهان یکی است، و آن راه راستیست. (بند آخر یسنا)
نوشته زیر بخشی کوتاه از مقاله ای است که در اسفندماه 1391 در ویژه نامه عرفانی- فلسفی روزنامه ایران به نام روشنایی چاپ شد و موضوع آن چگونگی رفع اختلافات پیش آمده در میان ایمانیان است.
نه فقط در روزگار ما که در هر زمان و زمینی که نام فرهنگ و فرّهی بر تاریخشان است و اسم دین و مذهب بر زبانشان، در روزگاری که دانستنِ آدمی بر بودنِ آن پیشی گرفته و دارایی انسان، به خصوص برخورداریاش از قدرت و ثروت بر کمال و فرّهیِ ذاتش چیره شده، اختلافها و نزاعها و کدورتهای قلبی و دشمنیها فراوان شده است؛ اینجا است که یادداشتِ رسم و آدابِ کمال اهل صفا و وفا و اهل معرفت و الوهیت در برکندن بیخ درخت دشمنی و برآوردن نهال دوستی نه تنها خاطرهی ایشان بلکه سرمشق و یادآور آدمیت است. گذشت از بدیها و پاسخ دادن آنها به نیکیها، «اصلاح ذات البین(سازش دادنِ چالشگران)» و دفع و رفع کدورتها مواردی است که همهی انسانهای نیک به آن آگاهی دارند، ولی فضای اجتماعی و جریانهای خصومتزای خشونتآفرین گاه راه را بر ایشان تنگ میکنند و تاریک مینمایند، چندان که این رفتارهای نیک از دست میرود و دیده نمیشود و آتش دشمنی و دشمنتراشی ریش و ریشهی خود ایشان را علاوه بر دیگران میسوزاند.