- ۰ نظر
- ۲۳ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۴۰
کهن ترین متنی که به زبان فارسی در گزارش ادیان برجای مانده است «بیان الادیان» نام دارد که به کوشش ابوالمعالی محمد بن نعمت علوی، فقیه بلخی، به سال 485 قمری نوشته شده است. در باب پنجم از این کتاب گزارشی از پیامبران دروغین شاید هم به زبان امروزین متوهم داده و از آن میان یک نیشابوری را یاد کرده به نام احمد کیال که به کوشایی دینی ساخته و از کشته شدن هم جان به در برده است:
وقتی خبر می دهند که مظفرالدین شاه (1232_1285 خورشیدی) می خواهد به فرانسه بیاید و خاویر پاولی Xavier Paoli باید همراه و در خدمت او باشد پاولی یاد شاه پیشین ایران ناصرالدین و الملة یا همان شاه شهید خودمان می افتد و او را یاد می کند که:
امروز جمله شگفت انگیزی را از پل والری، نویسنده فرانسوی (د 1945 م) در کتاب «نقد عقل مدرن» که گفتگوهایی موضوعی در علوم انسانی و فلسفه است و به کوشش استاد رامین جهانبگلو گرد آمده خواندم و ذهنم درگیر شد شما هم ببینید تا دچار شوید:
افلاطون (د 347 یا348 پ.م) در کتاب قوانین گفتگویی را به تصویر کشیده که دو گونه حکمرانی را پیش رو دارد:
حکومت پادشاهی (به نمایندگی پارسه)
حکومت دموکراسی (به نمایندگی آتن)
از جانوران که بگذریم که گونه های غیر راست قامتِ دو پایشان دوست داشتنی و گرامی اند، به نظر می رسد که آدم ها از جهتی دو دسته باشند:
بسیاری از آنچه در اسلام یا ایران است از منابع و سرچشمه هایی گوناگون سرچشمه گرفته است و اینها با همین اندک داده هایی که در تاریخ به ما رسیده است چنان در هم پیچیده و دیریاب اند که به آسانی نمی توان داوری کرد. در حمله اعراب به ایران برخی از اندیشمندان، ایرانیان را متکبر و پس زننده دین اسلام دانستند و برخی از ایرانیان هم این را به افتخار برای خود غنیمت دانستند
ما یعنی ارتباطات ما؛ چه ارتباطهای سلولهای مغزی ما با هم و چه ارتباط آن سلولها با دیگر اجزای کوچک و بزرگ بدنمان و بالاخره ارتباطهای ما با بیرون از ما. کافی است که این ارتباطها تغییر کنند تا آدمی دیگر باشیم و بمیریم از آنچه بودیم و خود را گونه ای دیگر بیابیم و ببینیم. گاهی آدم دلش می خواهد برود، مرخصی بگیرد و از همه ربطها و رابطه ها و رباطهای کنونی اش بگریزد همه رابطه هایی که در عین برخورداری همچون بندی بر بند بند وجودش نشسته اند. کاش آدمها می گذاشتند هر یک از نزدیکانشان چند روزی به یک جایی هر سال مرخصی بروند و نباشند.
آموزههای عبید زاکانی (د 772 ق) در اخلاق الأشراف از دامنه گستردهای از دانش مانند آثار ادبی، تاریخی، تفاسیر قرآن و متون عرفانی، کتب اخلاقی و آثار فلسفی سرچشمه گرفته و عبید در ترسیم اخلاقِ «مذهب منسوخ» و «مذهب مختار» در رسالۀ خود با خلاقیت و آزادی از آنها بهره برده است. او گاه این منابع را چنان دگرگون کرده که از آنها تنها صورتی ضعیف برجای مانده است و گاهی هم به ویژه در بهره گیری از منابع اخلاقی، نهایت دقت را در رعایت امانت به کار برده است. عبید زاکانی از متن هایی اخلاقی و عرفانی و ادبی مانند تهذیب الاخلاق ابن مسکویه، احیاء علوم الدین غزالی، اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی و گلستان سعدی بیشترین تأثیر را پذیرفته است.
صدها هزار سال نبرد برای بقا، ده ها هزار سال جنگ و بالاخره رقابتی نفس گیر گاه چنان جدی بود که جایی برای چیزی دیگر در زندگی نمی گذاشت. اگر زمانی هم می رسید که زمان زمانه آشتی و صلح بود نمایشی از نبردهایی توافق شده با هزینه هایی مدیریت شده یا نشده انسان هایی را به جان هم می انداخت که فرادستان ببینند و لذت و ببرند. گلادیاتورها و کُشتی گیرها به جان هم می افتادند و مسابقه هایی بدن های آدم ها را می آزمایید. مناظره هایی هم که این روزها برگزار می شود کمتر از آن نیست.
در روز 23 فروردین 1401 گفتگویی با دیگر استادان و گرامیان از جمله جناب استاد اردشیر منصوری در پیوند مولوی با رمضان داشتیم که عنوان آن عبارت بود از «رمضان، ماه نوزایی».
در شماره پنجم از مجله نگاه آفتاب تنها مجله اختصاصی درباره مولوی در ایران مقاله ای نوشته ام در چیستی نگرش مولوی به عقل و کارکردهایش در کتاب فیه ما فیه.
حکیم دلیر، عبیدالله زاکانی (772 ق)، از پیشگامان نقد اجتماعی و طبقات و اصناف مردم به ویژه بزرگان اجتماع بود. آنچه که در اینجا می بینید گزارشی از نقد و هزل او درباره قضات و داورانی است که باید مرهم زخم باشند و داد مردم بدهند. عبید خود مدتی در قزوین منصب قضا داشت و البته چندان در آن نماند و خب به آنچه در نقدش گفته خود در بندش هم بوده است.