پیامبری از نیشابور
کهن ترین متنی که به زبان فارسی در گزارش ادیان برجای مانده است «بیان الادیان» نام دارد که به کوشش ابوالمعالی محمد بن نعمت علوی، فقیه بلخی، به سال 485 قمری نوشته شده است. در باب پنجم از این کتاب گزارشی از پیامبران دروغین شاید هم به زبان امروزین متوهم داده و از آن میان یک نیشابوری را یاد کرده به نام احمد کیال که به کوشایی دینی ساخته و از کشته شدن هم جان به در برده است:
احمد بن زکریا کیال بود، و اصل او از نیشابور بود، از دیهی که بیهق خوانند. و پیدا آمدن او در سنه ماتین وخمس و تسعون [295 ق] بود. و چنین گفت مرا فرموده اند که این شریعت را فرو نهم، و شریعت دیگر پیدا آورم. و چندین سال در این بودم، تا این شریعت را پدید آوردم. و چیزی بساخت و آن را قرآن نام کرد به پارسی. و حروف معنا نهاد، که جز وی کسی ندانستی، و به نزدیک محمد بن محمد الجیهانی را آمد و او را وزیر بود به بخارا، و او مردی بود در کار دین متعاطی و با تقصیر دوست داشتنی که در پیش وی در مذهبها سخن گفتندی.
کیال نزد وی آمد، و حال خویش بگفت، و مذهب خویش عرض کرد. جیهانی گفت با کیال، تو کتابی تصنیف کردی به حروف معما و سخت دراز بیاید تا کسی را بدین واقف توانی گردانیدن و این مدینه بخارا است، و در جهان هر فاضلی و متکلمی و مناظری و مبارزی است اینجاست، و این کار را اینجا به هیچ وجه پیش نرود. و صواب آن است که کتاب خویش را ترجمه و روشن بکنی پس به نواحی کش و نخشب و حدود ترکستان روی، تا مگر دعوت خویش آنجا ظاهر توانی کرد چنانکه مقنَّع کرد.
کیال را این تدبیر خوش آمد و نامه های جیهانی بستد به عمال و ولاة آن نواحی، تا او را حرمت دارند، و دست او را در آنچه او خواهد قوی دارند، و او را تعرض نکنند. چون به نزدیک کش رسید،حوضی و سایه [ای] دید و آب روان، آنجا فرود آمد و بیاسود، و این حال روز پنجشنبه بود نماز دیگر، از رستاق [رُستاگ: دهستان] رسیدند که به شهر درخواستند و آنجا فرود آمدند جماعتی روی بشستند، و بر این صفه آمدند و نماز کردند. چون فارغ شدند، روی بدیشان کرد و گفت این چه بود که شما کردید گفتند ما طهارت کردیم، و فریضه ایزد تعالی بگزاریم، به شهر رویم، تا فردا نماز آدینه بگزاریم. .
کیال گفت که این گران باری است که بر گردن شما نهاده اند، و صعب کاری است، هر روزی چندین بار دست و روی شستن، و نماز گزاردن. اگر شما خواهید تا من این بار گران از شما بردارم، و شما را از این رنج خلاص دهم. ایشان گفتند که تو کیستی که این بار از سرما توانی برداشت، تو نهاده ای این را که تا هم تو برداری؟!
پس گفتند این شهر را می بینی، یعنی کش را، در این شهر حاکمی است که هر چیزی نانهاده برگیرد، او را دست برد، و برفتند. کیال خجل شد.
یک ساعت از این بگذشت، قومی دیگر رسیدند و همچنان طهارت کردند و نماز گزاردند و او همان سخن به ایشان بگفت اگر خواهید من این بار گران از شما بیفکنم. یک مرد از آن قوم گفت با ما به شهر باید آمد به مسجد جامع که آنجا فقها و امامان بسیارند، تا سخن خویش با ایشان بگویی، اگر ایشان قبول کنند، ما تابع ایشان باشیم، و برفتند. کیال با خویشتن گفت شهری که رستاق و عوام ایشان چنین باشند که به این طریق جواب دهند، سخن من نزد ایشان مقبول نباشد، البته.
بازگشت و به نزد جیهانی آمد، و حال با او بگفت. جیهانی گفت جواب کار تو آن است که به مرو روی که در رستاقهای [روستاهای] مرو ابلهانند، زود به دست آیند، چنانکه بومسلم را به دست آمدند. و ابتداء کار مقنع هم از آنجا بود. نامه ها نوشت او را به عمال مرو و نواحی آنجا. او به مرو رفت، و در میان رستاقها بنشست و دعوی ظاهر کرد و خلقی بدو گرد آمدند، و همه حرامها را حلال کرد، و در همه معانی به مراد خلق رخصت داد، و بمرد. لعن الله علیه و من تابعه. و قصابی را ولی عهد خویش کرد. و در این اثنا جیهانی هم بمرد، و آن مذهب مذموم مفقود شد، ولله الحمد والمنة.
منبع:
ابوالمعالی فقیه بلخی، محمد بن نعمت، بیان الادیان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و قدرت الله پیشنماززاده، تهران، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1376، ص 131-133.