یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

سلام خوش آمدید

۳۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است


برایم سوال بود که چرا یهودیان می گویند معبد سلیمان باید در شهر اورشلیم بنا باشد؟

معنای نمادین این سخن چقدر ژرف و زیباست!

سلیمان یعنی مملو و آکنده از سلامتی و اورشلیم یعنی شهر سلامتی (دار السلام) .

روشن است که در شهری که سلامت نیست سخن از سلامتی چیست و چه وجه و تاکیدی دارد؟ در شهر بیمار، انسانهای سالم هم بیمار می شوند؛ چه رسد به آنکه معبد و مأوای سلامتی (معبد سلیمان) نیز در آنجا باشد! در شهری که به اسم سلیمان و به اسم شهر سلامتی و به نام خدا خشونت کنند سلامتی کجاست؟

شهری که روز به روز از سلامتی بیشتری در ظاهر و باطن خود و شهروندانش برخوردار باشد رو به خدا زیست می کند و اگر اسمی از قدس و بیت المقدس و اورشلیم یدک بکشد و در عین حال خشونت کند و جان و روان آدمیانی دیگر را بگیرند و ناساز کنند این چه سلامتی و قدس و تقدسی است؟! اسمیست بی رسم.

سلامتی یکی از اصول رفتاری دین الهی و شعار آخرین شریعت دین خداست. مسلمانان هنگام دیدار به یکدیگر سلام می کنند و در پایان پیوندشان نیز چیزی سلامتی و خدای نگهداری برای طرف مقابل آرزو می کنند.

به امید روزی که همگان سلامت باشند، به حقیقت و رسم و نه تنها به سخن و اسم.

     چشمهای آدمیان گاهی بی جا و بی جهت به آنچه که نباید و نشاید می افتد؛ علاوه بر روایات دینی که بر تقوا یا خودنگهداری دیدار  گواهند، احساس و مشاهده ی انسانها گواهی بر رعایت آداب و فرهنگی در چشم انداز و چشم چرانی انسان است. یکی از ابزارهایی که می تواند در پاسداشت حریم انسانهای الهی مفید فایده باشد، عینک آفتابی است؛ در کنار مزیت زیبایی و بهداشت چشم و پوست، عینک آفتابی از دیدار نا به جا نیز حجاب و حایلی سزاوار است و می تواند مانعی برای نگاههای ناشایست دو طرف بوده و دست کم برای فرد چشم چران به مثابه مانعی برای دیدن فرد مورد مشاهده و آینه ی چشم او عمل کند.

برای زنده ماندن به غذا نیاز داشتند، گاهی گیاهان و گاهی جانوران غذای آدمیان بوده اند؛ یافتن غذا آسان نبود؛ منابع غذایی مانند امروز متنوع و فراوان نبود. شکار نخستین شغل و برترین حرفه ایشان شد و صدها سال بدان مشغول بودند. چندی نگذشت که فرهنگ و آدابی پیدا کرد و مهارت و افتخاراتی به همراه آورد. پوست حیوانات را می کندند و در خانه ی خود می آویختند و این نشان پیروزی و دلیریشان بود. نشان بودنشان. فرهنگ شکار یکی از بنیادی ترین رفتارهای آدمیان را برساخته است.

   پیام آمد؛ پیامبر آمد؛ دین آمد که یکدیگر را شکار نکنید، بیش از حد شکار نکنید، بی یاد خدا شکار نکنید و جهت و سویه بودنتان به سوی او باشد. دستورهایی متعالی برای شکارچیان، فرصت طلبان، منفعت طلبان و خودخواهان.

   شکارچیان دین را نیز شکار کردند، پوستش را کندند و به دیوار آویختند و گفتند که آن از آنِ ماست؛ برای ماست؛ ما خود حافظان آنیم. تابلوها همان پوستهای آویخته پیشین اند و از روی آنها ساخته شده اند. دین پوستی شد و پیام تابلویی شد و شکارچیان ماندند؛ پیامبر رفت!

گاهی برخی پیشفرض ها سبب خطاهای شناختی ای تاریخی به درازای چند سال و گاه بیشتر شده اند. برخی از آنها بدین قرارند:

1. مرد از زن کاملتر است.

این پیشفرض به واسطه برتری و قوت بیشتر مردها در جسم و جنبه فیزیکیشان پدید آمده و بر همین اساس که البته واقعیت هم دارد به نحوی نا به جا تعمیم داده شده و در اخلاق و حقوق مبنا قرار گرفته است.


۱-۲ذات انسان پاک و الهی است.

۲-۲ذات انسان ناپاک و شرور است.

۳-۲انسان حیوانیست که مستعد نیکی و بدیست.


1-3. اگر دین داشته باشید به خوشبختی در دنیا و آخرت خواهید رسید.

2-3.  دین عامل عقب افتادگی (افیون توده هاست).


دیشب محضر مصفای استاد منوچهر صدوقی سها بودیم؛ به بهانه مشاعر گعده کرده بودند از مجمع اضداد و به صافی و صفایشان چیزی جز دوستی نبود. صحبت از آقا سید ابراهیم حسینی (نیزه ای) و آقا جعفر مجتهدی و شیخ محمود حلبی و میرزا مهدی اصفهانی هم بود- درود خدا و خرد بر همه ایشان.

     آدم وقتی به بزرگان می رسد خجالت می کشد. من استاد سها را خیلی دوست دارم؛ گنجینه ی اهل معرفت است - سایه اش بر سر اهل حق برقرار.

پیوند زیر را چنانچه ملاحظه بفرمایید با استاد آشنا خواهید شد:

http://www.ettelaathekmatvamarefat.com/new/index.php?option=com_content&view=article&id=251:1389-12-04-12-56-11&catid=15:mag-11&Itemid=24

 

     سلطان ولد بهاءالدین محمد (د 712ق) فرزند مولوی، پس از آنکه ماجرای موسی و خضر – درود خدا بر هر دو ایشان فزون باد- را در سخنان خود آورده به توضیح و تفسیر کارهای خضر پرداخته است. خضر نبی در همراهی با موسی سه کار کرده بود که هر سه آنها سوال و اعتراض موسی را در پی داشت. نخست اینکه کشتی فقیرانی که وسیله معیشت و زندگی آنان بود را خراب کرده بود، دیگر آنکه پسر بچه بیگناهی را سربریده بود و بالاخره سوم آنکه بی اجر و مزد، دیوار مردمی که از دادن نانی به مسافرانی گرسنه دریغ کرده بودند تعمیر کرده بود. خضر شرط کرده بود که موسی «سوال» و اعتراض نکند و وقتی پیمانه و حد همراهی موسی پر شد گفت که باید از همدیگر جدا شوند، ولی علت انجام کارهای غیرمعمولی که انجام داده بود را چنین گفت:

     «خضر علیه السلام گفت: یا موسی! اینک گناه، سه بار تمام شد، دیگر عذری نماند «هذا فراق بینی و بینک سأنبئک بتأویل ما لم تسطع علیه صبرا» (الکهف، 79) این گناه سوم سبب فراق شد میان من و تو؛ با این همه بر سرّ این سه کار که انکار کردی تو را آگاه گردانم تا دانی که موجب اقرار بود نه انکار، ... .

1. «و اما السفینه فکانت لمساکین»: (الکهف، 78)

سوراخ کرد کشتی را موجب آن بود که آن کشتی اگرچه از آن مسکینان و مؤمنان و نیکو کاران بود من به چشم سِرّ دیدم که کافران و ضالمان آن قصد را دارند که مِلک خود سازند و بدان کشتی به قلعه های مسلمانان تازند و نیکان و مؤمنان را هلاک کنند، کشتی را خراب و معطل کردم تا چنان نشود.

2. «و اما الغلام فکان ابواه مؤمنین»: (الکهف، 80)

کشتن طفل نارسیده را موجبش آن بود که پدر و مادرش از اولیاء بودند و از آن پسر کاری نخواست آمدن، گوهر بد داشت، پدر و مادر را نیز از راه دین بازخواست داشتن، او را کشتم تا بدی و کفر او از زمین گم شود و پدر و مادرش از کفر خلاصی یابند و به واسطه­ی مشغولی آن از راه دین باز نمانند و به مقصود کلی برسند. همچنانکه باغبانی، شاخ بد را می برد تا شاخهای نیک قوت گیرند.

3. و اما دیوار:

آن یتیمان توانگر را که خلل آورده بود و کژ گشته، راست و استوار کردم و در چنین ضرورت و بینوایی از ایشان اجرت و عوض نطلبیدم. سببش آن بود که پدر ایشان از صلحا بود و بعضی گفته اند هفتادم جدشان از صلحا بود. این پند است خَلق را که مثل خضری که گنجهای آخرت از آن او بود بلکه گنج­بخش بود، برای هفتم جد یا هفتادم، چنین تعظیم و تبجیل به جای آورد و از فرزندان ایشان، بعد چنین خدمتی خطیر که از دست کسی برنیامدی، در چنان حالت مخمصه و ضرورت اجرت قبول نکرد، شما که مفلس و پیچاره اید و پر گناه و محتاج آمرزش قیاس کنید که فرزندان اولیاء را چون می باید خدمت کردن.

(سلطان ولد، معارف، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، مولی، چاپ دوم، 1377، ص 14- 16.)

- عجیب است که فرزندان آن مرد صالح از اهل جوانمردی و معرفت نبودند و آن وقت عده ای با فرزندان صالح و نیک پیامبر (ص) و دیگر نیکان روزگار چه کردند؟!

- عده ای دیگر نیز ندانستند که حرمت بازماندگانِ از نیکان حرمت نیکی و ماناییِ آن است، در نام و قالبی ماندند و گاهی در پی آن و بدتر از آن به نانی و نوایی از قرب و معرفتِ حقیقت دور و مهجور شدند- پناه بر خرد و خدای مهربان از آن بی معرفتی و دونی و از این دوری و مهجوری.


 

    امشب سرگذشت خاندان شیخ آقا بزرگ تهرانی و سرگذشت پر فراز و نشیب و تامل برانگیزشان را از سایتشان می خواندم. جالب بود.

۱. ملاک و شاخص رهایی اخروی، راستی و صدق است اگر چه آشکارا مشرک باشند:

۱-۱. ... قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُم. (المائده، ۱۱۹)

خداوند گفت: این روزى است که راست گفتن راستگویان سودشان بخشد.

۱-۲. بر همین اساس تبیین گر کتاب خدا امیرمومنان، فرمود:

النجاة مع الصدق: رهایی در راستیست. (شرح‏ غررالحکم ‏و دررالکلم (خوانسارى)، ج 1، صفحه‏ى 202)

بر روان همه راستی پیشگان درود باد!

   دائرة المعارف بزرگ اسلامی، یکی از منابع مطرح در حوزه اسلام شناسی و تمدن اسلامی است و بارها و بارها از آن استفاده کرده ام  و به دوستان و دانشجویان معرفی اش کرده ام. 

شبکه ماهواره­ ای BBC فارسی روز دوشنبه 24 خرداد 1389 در میزگردی به بررسی تأثیرگذاری عرفان و تصوف بر مسائل اجتماعی پرداخت. در این میزگرد، علاوه بر مجری، دکتر داریوش آشوری و دکتر لئونارد لویزن Lewisohn,Leonard و دو مخاطب عادی برای پرسش کردن به نمایندگی از مخاطبان حضور داشتند.

مسئله اصلی بحث این بود که عرفان و تصوف به چه درد ما و جامعه ما می­خورد؟

این نوشته قصد گزارشی کامل از آن برنامه را ندارد؛ اما دو نکته در آن میان در نظر است:

نخست اینکه در پاسخ به آن پرسش کلی، کار به جایی رسید که پژوهشگر آمریکایی با برافروختگی ­ای مثال زدنی به دفاع از فرهنگ و هنر ایران و به خصوص شعر و ادبیات عرفانی پرداخت و آن چهار ایرانی دیگر با لحنی انتقادی و گاه تمسخرآمیز به میراث کهن ما می­نگریستند.

    در پاسخ به چیستی دین، تعاریف و تمثیلهای گوناگونی از دیدگاه هایی گونه گون بیان شده است. ارکان و بنیانهای دین و اسلام از واژگان کلیدی هستند که در روایات اسلامی از آنها سخن گفته شده است. یکی از رایج­ترین تمثیلها تمثیل دین به درختی است که از اصول و فروعی (تنه [ها] و شاخه هایی) برخوردار است. معتزلیان از نخستین کسانی بودند که با دسته بندی هایی عقلانی بر اصول و فروع دین پای فشردند و معارضه آنان با شاعره در علم کلام سببی بود برای تثبیت این بیان از دین.

    اصول دین در اسلام عبارتند از توحید، نبوت و معاد. آیات فراوانی بر این سه دلالت دارند و این نزد عموم شیعیان و سنیان معتبر است.

اسلام دارای گفتمانی جامع و شامل است و به اقتضای شرایط گوناگون امکان طرح یکی از گفتمان های شناخته شده با مویدات و شواهد دینی به تناسب همان شرایط وجود خواهد داشت. این فراگیری، جامعیت و شمول و به قول حسین نصر، قدرت بالای جذب و ترکیب در اسلام (ر.ک به سنت عقلانی اسلامی در ایران، مقاله اول) از سویی امکان انعطاف پذیری و ارائه احکام و دستورهایی متناسب از آنچه که خدا خواسته را در میان انسانها فراهم می آورد و از سوی دیگر دامنه ای فراخ است که با بسنده کردن به وجه و مرتبه ای از آن و تعمیم ناسزای آن به این مجموعه دین را به باورها و رفتارهایی نامتناسب با شرایط متغیر انسانی فرومی کاهد (مغالطه کنه و وجه).

برای مثال بشر در طول تاریخ خود شاهد سه گفتمان (Discourse) کلی در رفتارهای انسانی بوده است:

۱. گفتمان کیفر

2. گفتمان پاداش

3. گفتمان گفتگو

آدمها هر کدام زندگیشان را بر محوری بنا نهاده اند؛ برخی بر دارایی، برخی بر دانایی، برخی برزیبایی، برخی بر توانایی؛ شماری بر معنویت و گروهی بر محبوبیت زندگی خود را بنیاد کرده اند و گاه تمام زندگی یا بخشی بزرگ از فرصتهایی که دارند را برای به دست آوردن آنها هزینه می کنند.

اندیشمندان زیادی را شنیده ام و دیده ام که به غمگینی و اندوهناکی زندگی اشاره می کردند. موسیقی های غمگین گاه برایم شیرینی پیدا می کرد  و گاه دیده بودم که کسی می پرسید چرا موسیقی ایرانی غمناک است؟

دکتر ایرج وامقی - بر روان پاک او درود باد- پاسخ می داد که خیال انگیز است، غمناک نیست. کسی دیگر هم گفته بود که حمله مغولان بود که این مردم را به سوگ و سوگواری رفتگانشان کشاند و مویه کردن را تا ابد در نهادشان نهاد. و صد البته هستند کسانی که زندگی را طنز می بینند و باز هم دیگرانی که دیدی دیگر دارند ولی بر این گمانم که چون به اول و آخر کار می نگری، در ژرفای اندیشه، غم آرمیده است. موسیقی ایرانیان نیز عمیق است و به همین خاطر است که گاه در گونه هایی از آن غمین می نماید. خیام  و مردانِ مردی چون او برای این مانا هستند که در رباعیات او و دیگر رباعیاتی که به سبک او بدو منسوب است، با صداقتی تام از این زندگی جانکاه سخن گفته و گفته اند. اینکه زندگی چون نیک بنگری بیش از همه ی حالات یک تراژدی است. آدمی نه می ماند و نه می داند که چون هست و چون خواهد بود!

در تاریخ هنر مذکور است که پس از دوره تزارها در روسیه با انقلاب کارگری و چپ و به قدرت رسیدن طبقات فرودست:

     هنر [و دانشی] متناسب با ایشان ظهور کرد هنری زمخت و نه چندان تراشیده و ظریف. ستاره های درشت سرخ مسکو را با تمام ستاره های دیگر جهان بسنجید.

     به قول قدما از کوزه همان تراود که در اوست:

    امروز هم کارگردانترین مردم ایران مسعود ده نمکی است! و صد البته سزاوار است و متناسب. شاهدش هم آنکه پس از کلاه قرمزی و ... پرفروش ترین فیلم جهان اسلام را در ایران ساخته است! البته وجه مثبت قضیه را هم باید دید و آن این است که همین که ایشان دیگر کفن نمی پوشند در خیابان ها راه بروند و با چوب و امثال آن به جان خلق الله نمی افتند و به جای آن دوربین دست گرفته اند و مردم را به سوی خود جلب کرده اند در درجه اول از ایشان و بعد از خدای مهربان تشکر می کنیم. خود این اتفاق یکی از معجزات هزاره ی سوم است که رخ داده و آدم نمی داند چه بگوید از خوشحالی!

    راستی اینکه می گویم جهان اسلام تعجب نکنید. شاید ندانید که برخی از کشورهای اسلامی اصلاً سالن سینما ندارند مثل عربستان که بخواهند با ایران رقابت کنند. و برخی دیگر هم از این جهات بسیار ضعیف هستند.