یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

سلام خوش آمدید

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محی الدین قنبری» ثبت شده است

   گاهی کسانی فکر می کنند «گفتمان/گفتار Discourse» کلمه ای مد روز به جای گفتگو است، حال آنکه ترجمه استاد داریوش آشوری برای این واژه گفتمان بوده است و با گفتگو فاصله دارد و اینها را نباید به جای هم به کار برد. 18 سال پیش در مرکز گفتگوی تمدنها اولین بار از آقای دکتر محمدعلی آقازاده الستی درباره تحلیل گفتمان شنیدم و بعدها افتخار بهره بردن در کلاس های آقای دکتر محمدرضا تاجیک را که در ایران و انگلستان تحلیل گفتمان خوانده اند داشتم و منابعی دیگر هم در پرسش از چیستی گفتمان خواندم و شنیدم. تا امروز تعریف من از گفتمان این است:

روزی نیست که گفتارها و گفتگوهایی درباره دین انجام نشود اما همچنان تعریف دین محل پرسش است. پس از سالها دانشجویی در راه دین تعریف من این است:

آنچه امروز ما را واداشته که درباره تنهایی سخن بگوییم، تکثیرِ تجربه تنهایی است؛ دیگر در تجربه تنهایی تنها نیستیم و این به ما فرصت داده که درباره‌اش گفت‌و‌گو کنیم. این جستار در پی واگویی دو کلان‌‏روایت «سنتی» و «مدرن» از تنهایی در فرهنگ ماست و منظور از «ما»، انسان‌‌هایی هستند که در ایرانِ فرهنگی زندگی می‌‌کنند. یکی از دشواری‌‌های انسان امروز، «تنهایی» است و در فلسفه روش تحقیق در علوم انسانی می‌‌توانیم سه رویکرد یا سرمشقِ تفسیری، اثباتی و انتقادی را در نظر گرفته و به مطالعه و شناخت تنهایی بپردازیم.

 



نگاه آفتاب

 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ خرداد ۰۰ ، ۱۴:۰۵


    1. من بر این باورم هر رفتاری که در انسان می بینیم ناشی ازپاسخ به نیازی شکل گرفته و در آن هنگام ضرورت بوده است. ما قتل می کنیم حسد داریم دروغ می گوییم و اینها برای بقای ما سودبخش بوده اند. چرا برخی از جانوران جانداران دیگر را نمی کشند و برخی دیگر می کشند؟ زمانی که نیاز بوده و توانسته ایم آموخته ایم و آن کار را کرده ایم. ما فرزندان قاتلان و تبهکاران و حسودهای موفق پیشین هستیم؛ آنها که نکشتند کشته شدند؛ آنها که حسد نداشتند خورده شدند؛ آنان که دروغ نگفتند و فرصت را از رقیب ندزدیدند دزدیده و شکار شدند؛ ما نوادگان جنایتکارانی پیروزیم.

  • ۱ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۹

امشب به لطف پیشنهادهای چندباره دوست و هم کلاسی گرامی ام آقای رضا فاضلی، فیلم 12 مرد خشمگین را دیدم. این فیلم 63 سال پیش (1957) ساخته شد و من 20 سالی پیش در برنامه ای گزارشی برای معرفی آن دیده بودم و امشب این سعادت را داشتم که آن را سر صبر و دل سیر ببینم.

12 مرد خشمگین

یادم افتاد استاد فرزانه ام جناب محقق منوچهر صدوقی سها هنگامی که با دوستی به دفترشان رفته بودیم گفتگوهایی شد درباره برخی ماجراهای جنایی و به وِیژه آنها که گوشه ای هم به سیاست می زد. دم در که از هم جدا می شدیم رو کرد به ما و گفت:


هرگز در این پرونده ها و داستان ها داوری نکنید!

من بعد یادم افتاد که استاد، وکالت هم کرده اند و این فرمایش ایشان برآمده از تجارب حقوقی ایشان هم هست. همیشه این جمله ایشان در بزنگاه های مختلف یادم می آمد. دهه شصت خونبار و اندوهبار! قتل های زنجیره ای دهه هفتاد و زندانی های سیاسی و خیلی چیزهای دیگر که آدم را احساسی می کند ولی این جمله را به یاد می آوردم که در چیزی که اطلاع کامل ندارم ورود و داوری نداشته باشم و هر بار که هیجان و عاطفه پیشی داشت و چیزی گفتم یا نوشتم بعد در آن تردید کردم و دیدم که جمله استاد باید پیش رویم باشد.

از سوی دیگر، گفتاری را از محقق ارجمند دکتر محمدرضا نیکفر خواندم که «قضاوت کنیم!»:

شادی را دزدیده اند او را بیمار کرده اند اگر نه همیشه پر هزینه نیست.

شادی ساده و بی مقایسه با گذشته است، از آینده نترسیده است. آرامش و شادی با هم راه می روند لب ساحل دست در دست هم؛ آرامش کجاست؟ وقتی قلم و قلمویی دستت می گیری همه درد و فشارهایت می آید نوک آن قلم و می ریزد روی صفحه هر کجا، درست شبیه کنگره های گنبد سلطانیه که وقتی زلزله می آمد آنها ویران می شدند و نه دیوارهای ضخیم با عمق هفت متری این دژ، شاد می شوی.

شادی و مرگ خواهی، نه، چرا مرگ! شادی و نخواستن هم با هم دوست اند. هر اندازه بخواهی بیشتر رنج می کشی وقتی همه کارهای به اصطلاح مهمت را می گذاری و بیهوده و بی هوا دست در رنگ می زنی، جنگ با جنگ می کنی؛ شادی می آید و به رویت بوسه می زند آزاد می شوی. شادی بیش از داشتن با نخواستن رابطه دارد. شادی شادی تو چه غریبه ای در دنیای اقتصادی هدفمند ما! تو گمشده ای! بیچاره ما!!


  • ۲ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۴۵

آدمهای نمایشی پس از نمایش تمام می شوند!

آدمهای نمایشی را چگونه می توان شناخت؟
راستش این است که آدمهای نمایشی هم برای جامعه کارکرد دارند. آنها می توانند به جای یک خوراک خوب که با دقت و تشریفات و هنر برای خواهانش ارائه شده است، خوراکی فست فودی با کیفیتی نامعلوم به شما ارائه دهند. بالاخره این خوراکها هم خرندگان و خورندگان خود را دارند؛ همه که در یک سطح نیستند.

- آدمهای نمایشی بی تبارند!
 آنها به شما نمی گویند کجا و چه زمانی آموزش دیده اند.
کافی است از آنها بپرسید که کجا و در چه زمانی و در چه رشته یا زمینه ای آموزش آنچه ارائه می کنند را دیده و گذرانده اند؟ آنها نخوانده استاد می شوند و خیلی هم زود استاد می شوند.
اکنون هر خوراکی ای که می خرید بر اساس حقوق مصرف کننده باید مشخص کند که از کجا آمده و تولید شده است؛ ولی آدمهای نمایشی هرگز مطرح نمی کنند که کجا و چه زمانی و چگونه آموزش آنچه را که ارائه می کنند دیده اند و حتا برخی که مخاطب خود را احمق تر از آنی که هست تصور می کنند چنان خطاب می کنند که نظر کرده هستند و از آغاز کودکی برگزیده و ستوهیده خدای بوده اند.

- آدمهای نمایشی حال نوشتن ندارند!
 بیشتر حرف می زنند تا اینکه بنویسند و اگر هم بنویسند اهل نوشتن در دفتر خودشان و برای پیروان خودشان هستند. نوشتار نوعی سند است و آنها نمی خواهند مورد ارزیابی قرار گیرند و سخنانشان در جامعه مورد نقد جامعه علمی هر زمینه ای که در آن باره سخن می گویند قرار گیرد.

- آدمهای نمایشی جهان شمولند!
آنها در یک زمینه یا دو زمینه یا چند دامنه مشخص کار نمی کنند. آنها در هر موردی سخن می گویند. یک بار درباره دین و عرفان، یک بار درباره هنر و سینما، یک بار درباره سیاست و فعالیتهای سیاسی؛ چیزی نیست که اگر بخواهند درباره آن سخن بگویند نتوانند جلوی خود را بگیرند. اقیانوسهایی هستند به عمق یک بند انگشت یا یک وجب و البته آبشان تار و کدر است.

- آدمهای نمایشی با دیگری قهر اند و کسی جز خودشان را نمی شناسند!
آنها گوش هایی کوچک و دهانهایی باز دارند. کتابها و نویسندگانی که پیش از آنها در یک موضوع کار شده را نمی بینند و معرفی نمی کنند. شخصیتهایی که در یک زمینه سالها کار می کنند را کاری ندارند و در مجالسشان انگار در جهان این خودشان هستند که به یکباره ظهور کرده اند. این هم نوعی دیگر از بی تباری بی بوته ای است. نه موافقان دیدگاههای خود را نام می برند و نه سخن مخالفان دیدگاههای خود را به احترام و دقت بررسی و معرفی می کنند.


- آدمهای نمایشی یقین اضافه دارند!
آنها اهل پرسشگری و احتیاط و دقت و دیدن تبصره ها و استثناها نیستند. با یقینی سخن می گویند که گاهی خودشان هم باورشان نمی شود. حال آنکه اعل دانش با دقت و احتیاط گام برمی دارند و هنرشان یکی آن است که بدانند چه نگویند و چگونه نگویند.

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۳۱

بزرگترین دشمن مهربانی، نفرتی است که از خودمان داریم.

نخست خود را ببخشیم، خود را نوازش کنیم و خود را مراقبت کنیم.

  • ۱ نظر
  • ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۲

 اشو بنیانگذار دینی ترکیبی در قرن بیستم است که آموزه­ های او از جنبه­ های اجتماعی و باطنی برخوردار است. زادگاه و محل مرگ اشو هندوستان بود، اما تمام عمر او در هندوستان سپری نشد. او به بهانۀ درمان، هندوستان را ترک می­ کند اما می­توان عوامل دیگری را هم برای ترک وطن او در نظر داشت. اشو به خاطر مواضع سیاسی- اجتماعی و برخی از باورهای خلاف عرف و هنجارهای هندوستان در معرض مخالفت ­های گوناگونی قرار داشت. نخست وزیر وقت هند در مصاحبه ­ای با یکی از روزنامه­ ها سخنان او را در کتاب از «سکس تا فرا آگاهی»[2] وقیحانه خواند. یکی از فعالان هندو نیز به دلیل بی احترامی­ های اشو به مذهبش به او حملۀ فیزیکی کرد.[3] به طور کلی دگرسازی­ ها و ادبیات دشمن تراشانۀ او موقعیت خطرناکی را برای او پدید آورده بود که اگر چندی دیگر در همان موقعیت باقی می­ماند هزینه­ های گزافی پرداخت می­کرد. از سوی دیگر این احتمال هم هست که اشو آمریکا را بستری نو و مناسب با افکار و آیین نو ساختة خود می­دید و به این دلیل و موارد یاد شده بار بربست و از هندوستان رفت.