در مجله «نگاه آفتاب» تنها نشریه اختصاصی به مکتب مولوی در ایران، مقاله ای نوشته ام با نام «جان دلیر مولوی: حق عاقلی و حد عاشقی» در این جستار کوشیده ام که صورتبندی مولوی را از دو مقوله عقل و عشق دریابم و با دیگر نظرها و نظریه ها بسنجم. بخشی از این جستار بدین قرار است:

«شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها»(مولوی)
کاری از مجموعه اردشیر رستمی در نگاه آفتاب شماره چهارم

     با آنکه مولوی عشق را به مرتبه ­ای رسانده که مطلوب دیده شود و عشق و عاشق و معشوق یگانگی را تجربه کنند، این مانع از دیدن برخی عوارض و احکام عشق در دیده او نشده بود. داستان­های عاشقانه مثنوی را می ­توان در کار و کتابی جداگانه به تماشا نشست؛ داستان عاشق شدن شاه بر کنیزک (دفتر اول)، قصه آن که درِ یاری بکوفت (دفتر اول)، قصه وکیل صدر جهان (دفتر سوم)، حکایت مسجد عاشق­ کُش (دفتر سوم)، حکایت عاشق دراز هجران (دفتر سوم و چهارم)، داستان آن عاشق که با معشوق خدمت­های خود برمی­شمرد (دفتر پنجم)، قصه ایاز و حجره او (دفتر پنجم)، چالش عقل با نفس، قصه یوسف (دفتر ششم) و حکایت پادشاه و سه پسرش و قلعه ذات الصور (دفتر ششم) همه نقد حال عشق و ادب عاشقی می­ کنند. خوانندگان ارجمند نگاه آفتاب(مولوی) خود می ­توانند به نیت زیبایی و شکوفایی در نُه شب این نُه داستان را مرور کنند و با برجسته ­ترین داستان­های عاشقانه در این کتاب شریف آشنا شوند.