زلالیه
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ
آن قدر به معنا توجه کرده بودم که از بی حسی مردم؛
اکنون:
آواهایی که نمی فهمم
کارهایی که نمی دانم
راههایی که نرفته ام
و خنده هایی که بیهوده حبس شدند
و گریه هایی که بایسته نکرده ام داروی من اند.
کی می شود همچون باد، رها و بی سرانجام در هر خانه که خواستم بخزم
همچون آب به هر صورت که شد جریان یابم.
زلال که باشم جریان پیدا می کنم
مثل آب مثل باد مثل اشک
می روم درون خانه وجود
من نمی میرم
به سرعت در جهان تجربه می کنم و بزرگ می شوم.
تا کجا می توان زلال بود
تا کجا می توان زلال رفت
بمیری هم می مانی اگر زلال باشی!
مولوی، دیوان کبیرشمس، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، 1412:
عشقى دارم پاکتر از آب زلال | این باختن عشق مرا هست حلال | |
عشق دگران بگردد از حال به حال | عشق من و معشوق مرا نیست زوال | |
- ۹۴/۱۰/۰۴
آواهایی که نمی فهمم
کارهایی که نمی دانم
راههایی که نرفته ام
و خنده هایی که بیهوده حبس شدند
و گریه هایی که بایسته نکرده ام داروی من اند.
کی می شود همچون باد، رها و بی سرانجام در هر خانه که خواستم بخزم
کی می شود همچون باد، همچون باد؟...آهــــ همچون آب.......
_____
بسیــــار عالی استاد.